شعر ها و یادداشت های محسن با فکر

ساخت وبلاگ
 شعر محسن بافکر لیالستانی ؛ چند شعر به گویش شرق گیلان 17/10/1400  Asadمحسن بافکر لیالستانی ؛چند شعر به گویش شرق گیلان :یکپیران بَکَنده دارونجادَه ان کنارصف ایسانبهار رفا“عریان‌ترین درختاندر دو سوی جاده،به صف ایستاده‌انددر انتظار بهار ”دومی زموسون شوئونهانبَسا کُنًمتی شیرین گبون امرهتا بهار افتو روزون” شب‌های زمستانم راغلظت می‌دهم و غنا می‌بخشمبا حرف‌های شیرینتتا روزهای آفتابی بهار ”سهوارون، بوشوردهراشی ودشته چرک و غبارههیطو که اَرسومی دل و می تاسیونی”  باران، شست.چرک و غبار و دشت و راه و صحرا راچنآن‌که اشکدل و دلتنگی‌ام راچهاربی نوم و نشون، شهر موسونمتی نوم َ امرهمردومَ زبون دَکَتَم“مانند شهر بی نام و نشانمکه با نام توبر سر زبان مردم افتادم”به نقل از «آوای تبیعید» شماره ۲۱ شعر ها و یادداشت های محسن با فکر ...
ما را در سایت شعر ها و یادداشت های محسن با فکر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1mohseenbafekr0 بازدید : 106 تاريخ : چهارشنبه 18 خرداد 1401 ساعت: 18:53

یک غزل ---------تشنه را قطره ای از آب به لب ها برسان خدمت دوست هواداری مارا       برسان نیست درشهر مرا گوشه ی امنی هرگز لاله ام را تو ازاین ورطه   به  صحرابرسان شده  شفافی لحن قلمم     تکراری طرز  گفتار مرا    تا   به   معما  برسان حاصلی  نیست اگرچه دل دریایی را زورقی  باش  ومرا    تا دل  دریا برسانخواب هایم همه آشفته وپر تشویش اند شب  افسردگی ام را تو به رویا برساندوستدار توام ای دوست  مکن سنگدلی آشتی  جویی مارا   به ثریا      برسان این  خبر را که غزل باز فراگیرشده ست نه به سعدی ونه حافظ  که به نیمابرسانیابد ازدیدنت احوال پریشان  بهبود با نگاهی به من ای دوست مداوا برسان نرسان  فاصله ها را به نهایت    اما بین ما وعده ی دیدار   به فردا برسان نتوان  یافت  بهشتی که به خون آلوده ست آدمی تشنه ی صلح است مدا را برساناین غزل را که بپرداختمش ازدل وجان خدمت رحمت ومهرانی  و  صدرا برسان ای مخاطب که ندانم   تو کدامین منی شرح مشتاقی   مارا  به همه جا برسان محسن بافکرلیاستانی اردیبهشت 93 شعر ها و یادداشت های محسن با فکر ...
ما را در سایت شعر ها و یادداشت های محسن با فکر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1mohseenbafekr0 بازدید : 142 تاريخ : چهارشنبه 18 خرداد 1401 ساعت: 18:53

م.موید-------دیروزه روزی بود که به دیدارم.مویدرفتم .درهمان خانه ی پدری اش که سالها بعدازمرگش خودرا متعهدبه روشن داشتن آن خانه ی روحانی وخاطره انگیز کرده است .با یک تلفن مهرآمیزش وبرای کاری غیرازمقوله ی شعرو....اما وقتی که به دیدارشاعربزرگی چون اومیروی نه گزیری ونه گریزی است که شنونده ی برخی ازنظریات جالب ایشان درباره ی شعرباشی وچنین بودکه م.موید ازچگونگی تحول زبان شعری اش درسالهای اخیرسخن گفت .ازاینکه زبان شعری امروزش دیگرازآن همه تعقید وپیچیدگی دیروزی عاری شده وخواننده را ازسعی بسیاردررمزگشایی کلمات وترکیباتش بی نیاز میکند و.......این گفت وشنود ساعتی به طول انجامید وسرانجام مصداق این گفته هارا با خواندن شعرزیبایی ازمجموعه ی (زیردرخت آفتاب)چاپ 91 ازانتشارات فصل پنجم به پایان برد محسن بافکرلیالستانی نهم خرداد۱۳۹۲هم آوازتوام درخاموشی---------------------------پای هیچکس به ماه سرخ پوستان نخواهدرسیدآن ماه دورازدسترس   پلنگ را پرت کرد ازکوه ومجنون را مجنون نامید وگرنه نام او مجنون نبودونمی توانست نیمه شبان ازگداررودمشتعل بگذرد همان ماه   که به تاب آن    مهتاب میگویندومی توان درآن   باچشم رویا نرگس ایرانی را دید وبا گوش  رویا   برآمدپگاه را شنید پای هیچکس    به ماهی که مادرم    بااوسخن میگفت نخواهدرسیدهمان شکوفه ی خداوند     -اللاتی تی مجنون درزمستان همیشگی خویش به پرتو ماه دل می سپرد وهشتادبارمی گفت :لیلی  لیلی وگرم میشد وهنگامی ماه نبود با انگشت اشاره اش  به مشق نام لیلی میرفت وروی شن زارسرخ وش داغ می نوشت & شعر ها و یادداشت های محسن با فکر ...
ما را در سایت شعر ها و یادداشت های محسن با فکر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1mohseenbafekr0 بازدید : 139 تاريخ : چهارشنبه 18 خرداد 1401 ساعت: 18:53